پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات من و مامان جون

روزمرگی

  الان که دارم تایپ می کنم  فرشته نازم خوابیده البته با کلی غر زدن تو عید دو تا دندون جلو پرنیا در اومد وهر روز داره بیشتر بیرون میزنه تو خونه مادر جونش(مامان خودم) واسش دندونک گرفتیم اما تو همه وسیله هایی که گذاشته بودیم پرنیا دستشو رو قر ان گذاشت کلی واسش دست زدیم و کلی کادو گرفت وخاله ها وزندایی جونش کلی مارو شرمنده کردن دختر خوشکلم حالا تو رورئوک راه میره قشنگ میشینه البته نه زیاد وباید حواسمون بهش باشه از خودش صداهاب عجیب غریب در میاره گاهی فکر می کنیم که میگه بابا وعلاقه خاصی به خوردن موبایل وکنترل تلویزیون داره ولی تو این چند روز غیر شیر واب چیز دیگه ای نمی خوره نمی دونم واسه دندونشه یا چیز دیگه ...
21 فروردين 1390

سالی که گذشت

سال 1389 با همه خوبی ها وبدیهاش تموم شد برای من که خوبیهاش بیشتر بود اول از از همه اینکه خدا یه فر شته کوچولو خوشکل به ما داد که روز به روز داره با مزه تر میشه وکلی حال وهوای زندگیمون رو دچار تغییر کرده من همیشه خدا رو شکر می کنم که پرنیا رو بدون هیچ سختی به ما داد واین خودش بزرگترین نعمت برای من بود فرشته نازم روز 6 شهریور بدنیا اومد البته اونم با اصرار های من چون تو سونو من تاریخ زایمانم 15 شهریور بود ولی خوب عشق به نی نی باعث شد که زودتر بدنیا بیاد قرار بود ساعت 6 صبح  ما تو بیمارستان باشیم وای که چه لحظه هایی بود پر از قشنگی همراه با استرس من اولین زائو بودم که اومده بودم مراحل پذیرش انجام شد بهم سرم وصل کردن  ومن ...
17 فروردين 1390

آشنایی

سلام به همه دوستای خوبی که قرار هستش از این به بعد کنار من وپرنیا باشن منم مثل خیلی از مامانا اینجا رو درست می کنم  و از کارها وخاطرات مون می نویسم برای اینکه یه زمانی فرشته کوچولو من بیاد وبخونه  پرنیای نازم 6 شهریور 1389 بدنیا اومد وزندگی من وباباشو پر از شیرینی وخاطره کرد خوشحال میشم نظر بدین وهمراه ما باشین وراهنماییم کنین پیشاپیش از همه ممنونم ...
17 فروردين 1390
1